يك فيلمساز مؤلّف


 

نویسنده:امير شريفي خضارتي




 

«نيكلاس ري»(Nicholas Ray) با نام اصلي«ريموند نيكلاس كنزل» در سال 1911ميلادي در شهر«گالسويل» واقع در «ويسكانسين» ايالات متحده آمريكا به دنيا آمد. او پس از گذراندن تحصيلات اوليه، ابتدا در رشته معماري زير دست بزرگاني چون «فرانك لويدرايت» به تحصيل پرداخت و توانست تجارب‌گرانبهايي را به دست آورد.
پس از گذراندن اين دوران كه چندان نيز به طول نينجاميد، ري كه براي ديدن آموزش معماري به شهر«نيويورك» مهاجرت كرده‌بود، در سال 1934 به يك لابراتوار به نام«كارگران» پيوست. اين لابراتوار در حقيقت يك گروه تئاتري چپ گرا بود كه هر اعتصاب يا مبارزة سياسي مهمي را به روي صحنه مي‌آورد. او در سال‌هاي بعد در كالجي در شهر«بروكلين» به تدريس تئاتر پرداخت. سپس نمايش نامه‌اي به نام « بدن يك آمريكايي» اثر«جان دوس پاسوس» را در تئاتر«مديسون اسكوئرگاردن» به روي صحنه برد. ري هنگامي كه پروژه تئاتريWPA شروع شد، به واشنگتن رفت و رئيس برنامه‌ تئاتر اجتماعي شد و چندي بعد، مديريت بخش تعليم و تربيت بزرگسالان را در پروژه مذكور به دست آورد.
امّا نقطه عطف زندگي هنري ري، مربوط به همكاري او با شركت تئاتري«جان هاوسمن» وآشنايي او با افرادي همچون«الياكازان»(2002-1909م) و«جوزف لوزي»(1984-1909م)است. جالب اينجاست كه هم كازان، هم لوزي و هم ري در سال‌هاي بعد جزو كارگردانان شاخص سينماي آمريكا و جهان شدند. نيكلاس ري به همراه كازان و لوزي چند برنامة تئاتري اجرا كرد و يك برنامة موسيقي عاميانه كه «پيش‌بيني» ناميده مي‌شد، براي راديويCBS ترتيب داد كه پخش آن پيش از يك سال ادامه داشت.
ري در دوران جنگ جهاني دوم به نويسندگي در برنامه‌هاي تبليغاتي راديوهايOSS وOWI پرداخت و پس از اتمام جنگ، همزمان با كار نويسندگي، به عنوان دستياركارگردان در چند فيلم حضور يافت كه شاخص‌ترين آنها«درختي كه در بروكلين مي‌رويد»(محصول1945 ساخته الياكازان) بود. سپس نيكلاس ري مدتي نيز به همكاري با تلويزيون پرداخت تا اين‌كه«جان‌هاوسمن» امكان ساخت اولين فيلم او با عنوان«جاده پرپيچ و خم»(1948) را برايش فراهم ساخت. البته اين فيلم يك سال بعد يعني در سال1949 با نام جذاب‌تر« آنها در شب زندگي مي‌كنند» در سينماهاي آمريكا به نمايش عمومي درآمد. فيلم مذكور نشان داد كه ري علاوه بر حساسيّت هنري، سبك تصويري خاص خود را نيز داراست.
نيكلاس ري در سال‌هاي بعد با ساخت فيلم‌هايي در ژانرهاي مختلف از جمله وسترن، خود را به عنوان يك فيلمساز مبتكر، خلاق و تاحدودي ساختار شكن مطرح كرد و نام خود را در كنار كارگردانان شاخصي چون:«وينسنت مينه‌لي»،«ساموئل فولر» و «آنتوني مان» قرار داد. هر چند كه در سال‌هاي بعد، موفقيت آثار فيلم سازاني چون«فردزينه‌مان» و«ويليام وايلر» سبب شد كه تا حدود زيادي توانايي‌هاي فيلمسازي كارگردانان فوق مورد ترديد قرار گرفته و حتي انكار شود.
به هرحال يكي از فيلم‌هاي شاخص نيكلاس ري كه يك ساختار شكني به تمام معنا به حساب مي‌‌آيد«جاني گيتار»(1953) است كه ظاهراً در ژانر وسترن جاي مي‌گيرد. دراين فيلم كه بازيگراني چون:«جون كرافورد»،«استرلينگ هايدن»،«بن كوپر» و«ارنست بورگناين» به ايفاي نقش پرداختند، همة عناصر سينماي وسترن همچون اسب،‌سواركار، دوئل، كافه، كلانتر و... به چشم مي‌خورد؛ امّا با وجود اين، برخي از منتقدان آن را يك فيلم وسترن نمي‌دانند و علت اين امر نيز مربوط به حضور جدي و تمام عيار دوزن در مركز قصة فيلم است. در واقع، وسترن‌هاي آمريكايي در تاريخ سينما به عنوان فيلم‌هايي صددرصدمردانه به حساب مي‌آيند كه يا زنان درآنها حضور نداشتند يا اگر هم حضور داشتند، حضوري جدي و معنادار نبوده و قصة اصلي فيلم روي آنها بنا نمي‌گرديد. به همين دليل«جاني گيتار» يك وسترن ساختار شكنانه محسوب مي‌شود. در واقع، اين فيلم از ابتدا تا پايان به جدال دو زن مي‌پردازد كه يكي به نام«اِما» نفوذ زيادي بر اهالي شهر دارد و ديگري به نام«وينا» زني غريبه است كه در طول5 سال تلاش، كافه‌اي ساخته است. امّا تعصب مذهبي خانم«اِما»، اجازة ديدن زني را در لباس يك صاحب كافه همراه با سلاح كمري نمي‌دهد. به همين دليل، در سكانس درخشان آغازين فيلم و رويارويي شخصيت‌ها دركافه وينا، مشاهده مي‌كنيم كه«اِما» او را وادار مي‌كند تا ظرف 24 ساعت شهر را ترك كند. طي اين سكانس طولاني كه حدوداً 40دقيقه است،‌ وينا در لباسي مردانه ظاهر مي‌شود و يكي از مردان حاضر در كافه مي‌گويد: مردان در مقايسه با او مرد نيستند!
نيكلاس ري براي نمايش جدال زنانه در فيلم«جاني گيتار» سعي مي‌كند تا حدامكان، فضايي تلطيف شده خلق كند. اين فضاسازي از گفتگوهاي رمانتيك و نغز فيلم آغاز شده و به رنگ‌هاي مورداستفاده وحتي موسيقي و آواز بسيار پراحساس و مشهور آن مي‌رسد. ري حتي در فصل درگيري«بارت» با«جاني گيتار»(شخصيت مرداول فيلم) كه معمولاً در سينماي وسترن يكي از جذاب‌ترين سكانس‌ها به حساب مي‌آيد، درگيري مردانه را رها مي‌كند و به سراغ گفتگوي«وينا» با مرد ديگري مي‌رود تا تماشاگر، درگيري را تنها از طريق صدا دنبال كند؛ امّا از اين نشانه‌ها مهمتر، خود شخصيت«جاني‌گيتار» است. او مردي است كه به جاي سلاح، گيتار به دوش گرفته و با نواختن يك آهنگ قديمي، جدايي پنج ساله‌اش با خانم«وينا» را پايان مي‌بخشد. جاني يك تيرانداز ماهر و دقيق است؛ با وجود اين، در طول فيلم هرگز دست به اسلحه نمي‌برد. در حقيقت، جاني گيتار با شخصيت قوي خود، به كار نبردن سلاح را جبران مي‌كند.
«وينا» و«جاني گيتار» مثل بسياري از شخصيت‌هاي فيلم‌هاي نيكلاس ري، تنها به دنبال جايي امن براي ادامه زندگي مي‌گردند و چه بسا كه با رسيدن به يكديگر پس از پنج سال، از حكم خروج از شهر براي زندگي جديد،‌ استقبال كرده‌باشند. نوين اين زندگي جديد را در حركت آنها سوار بركالسكه به سمت بانك مي‌بينيم كه البته به آغاز گرفتاري آنها نيز تبديل مي‌شود. در فضاي رمانتيكي كه ري خلق مي‌كند، وقتي جاني‌گيتار از رقيب عشقي خود«دنسينگ كيد» دفاع مي‌كند و جانش را به خاطر او در مقابل«بارت» به خطر مي‌اندازد،‌تماشاگر ديگر تعجّب نمي‌كند. چرا كه از مردانگي جاني مطلع است.
به هر حال توجه نيكلاس ري به جزئيات متعدد در اين فيلم، سبب شده كه او حتي هنگام كار با شيوه و ژانر جا افتاده‌اي همچون وسترن، موفق به حفظ مؤلّفه‌هاي خود گردد.همان مؤلّفه‌هايي كه موجب شد تا فيلمسازان موج نوي سينماي فرانسه كه در عين حال نويسندگان و منتقدان مجله«كايه دوسينما» هم بودند(يعني افرادي مثل فرانسوا تروفو، ژان لوك‌گدار، كلود شابرول، اريك‌رومرو...) اورايك كارگردان «مؤلّف» به حساب مي‌آورند و وي را همرديف فيلمسازاني چون«جان فورد»،«هاواردهاكس»،«رائول والش»،«فريتس لانگ»،«آلفرد هيچكاك»،«ويليام ولمن»و... قرار مي‌دهند. حتي سبك فيلمسازي نيكلاس ري سبب شد تا او مورد علاقه فيلمسازان موج نوي سينماي آلمان- كه حدود يك دهه بعد از شكل‌گيري موج‌نوي سينماي فرانسه و دردهة1970 ميلادي مطرح گرديد- به خصوص«ويم وندرس» هم قرار گيرد.
نيكلاس ري در سال 1955 فيلم«ياغي بي‌هدف» را ساخت. در اين فيلم كه در ايران«شورش بي‌دليل» ناميده شد، بازيگراني چون«جيمز دين»(1955-1591م) و«ناتالي وود»(1981-1938م) به ايفاي نقش پرداختند و موسيقي آن توسط«لئونارد روزنمن»ساخته شد. ضمناً فيلمبرداري آن نيز توسط«ارنست هالر» به صورت رنگي 35 ميلي‌متري انجام شد و در مدت زمان 108 دقيقه به نمايش عمومي درآمد. موضوع«ياغي بي‌هدف» در مورد سه دانشجوي جوان(دو پسر و يك دختر) است كه داراي مشكلات عاطفي وخانوادگي هستند و به بازي‌‌هاي خطرناكي دست مي‌زنند كه عاقبت به مرگ يكي از آنها منجر مي‌شود. در اين فيلم«جيمز دين» نقش آشناي خود را با لباس‌هاي هميشگي آن دوران بازي مي‌كند؛ يعني شلوارجين آبي و كاپشن كه از آن زمان به بعد، نشانه‌هاي اصلي جوان‌هاي ياغي سرگردان مي‌شود.
در واقع، نيكلاس ري دراين فيلم به سبك خود به مسائل و بحران‌هاي موجود براي جوانان آمريكايي مي‌پردازد. كاري كه دوست قديمي او«الياكازان»با دو فيلم«شرق بهشت»(1955) با بازي«جيمزدين»و«شكوه علفزار»(1961) بابازي«وارن بيتي» و «ناتالي وود» به زيبايي هرچه تمامتر به روي پردة سينماآورد.
نيكلاس ري در سال 1961 با ساخت فيلم «شاه شاهان»، تسلط خود را در ژانر تاريخي به رخ سينما دوستان كشاند. در واقع، در اين سال‌ها تعداد زيادي از كارگردانان آمريكايي بخت خود را در ساخت فيلم‌هاي حماسي- تاريخي امتحان كردند و به همين دليل از اوايل دهة1950 ميلادي تا اواخر دهة1960، تعداد زيادي از فيلم‌هاي تاريخي ساخته شدند كه البته برخي ازآنها همچون«ده فرمان»(1956) ساخته «سيسيل ب.دوميل» ، «بن هور»(1959) ساختة«ويليام وايلر»، «ال سيد»(1961) ساختة«آنتوني مان»، «سقوط امپراطوري روم»(1964) ساختة«آنتوني مان»،«جوليوس سزار»(1954) ساختة«جوزف ال.منكيه ويچ» و... از آثار ماندگار سينماي جهان قلمداد مي‌شوند.«شاه شاهان» در ايران با عنوان«فروغ بي‌پايان» به نمايش درآمد.
ري در سال 1963 فيلم پنجاه و پنج روز در پكن را با حضور«چارلتون هستون» ساخت و آخرين فيلمش را بيش از ده سال بعد و در سال1976 با عنوان «و ديگر نمي‌تواني به‌ خانه بازگردي» كارگرداني نمود.
امّا ري در آخرين روزهاي عمرش در يك پروژه سينمايي، هم در قالب كارگرداني و هم در قالب فيلمنامه‌نويسي با«ويم وندرس» همكاري كرد. جريان نيز از اين قرار بود كه در هشتم آوريل سال 1979« ويم و ندرس»- كه در حال فيلمبرداري فيلم«هامت» بود- براي ملاقاتي با نيكلاس ري به آپارتمان او رفت. ري نيز در اين ملاقات به وندرس پيشنهاد كرد كه با همكاري هم يك فيلم بسازند. البته در ابتدا وندرس قصد پذيرفتن نداشت؛ زيرا تصور مي‌كرد كه انجام يك پروژه سينمايي براي حال ري مُضر باشد؛ چرا كه در آن زمان ري به سرطان مبتلا بود و به همين دليل، سه‌بار جراحي شده‌بود كه هيچ يك از آنها نيز موفقيت آميز نبودند و به طور كل، حال جسمي‌اش چندان مساعد و مناسب ساخت يك فيلم سينمايي نبود. امّا وقتي كه از شدت علاقة‌ري براي ساخت يك بيانيه يا به عبارتي «وصيت‌نامه سينمايي» در مورد خودش آگاه شد، پيشنهاد او را پذيرفت و حاصل اين همكاري فيلمي به نام«تلالو بر روي آب»(1979) شد.در واقع اين فيلم مربوط به روزهاي آخر زندگي نيكلاس ري است و در فيلم هم مشاهده مي‌شود كه «كات فيلم» و پايان زندگي را، خود ري مي‌دهد. در طول ساخت اين فيلم، ري به دليل بيماري‌اش مجبور شد كه در بيمارستان بستري شود و همين امر كار توليد فيلم را با مشكل مواجه مي‌كرد. با اين وجود، ري همچنان در ساخت فيلم استوار بود تا اين‌كه سرانجام در 16ژوئن سال 1979 ميلادي بر اثر ابتلا به بيماري سرطان در سن 68 سالگي در شهر نيويورك از دنيا رفت. امّا به هر حال وندرس فيلم راه هرطوري بود به پايان رساند و به عنوان اداي دين به استاد بزرگ خود نيكلاس ري،‌در معرض نمايش عموم گذاشت.
زيربناي روان شناسانة فيلم‌هاي ري به طرز غير‌معمولي غني و پيچيده است. بسياري از منتقدان معتقدندكه هيچ فيلمساز ديگري نتوانسته‌است تناقضات بنيادين مربوط به كشور آمريكا را- هم در بُعد اجتماعي و هم در بُعد سياسي- با عمق نگرش و شدت تأثير‌گذاري آثار ري ارائه دهد. عذاب روحي- رواني ناشي از زندگي روزمرة آمريكايي در قلب سينماي نيكلاس ري جاري است. در واقع، شخصيت‌هاي فيلم‌هاي او نه تنها از دردهاي شخصي خود رنج مي‌برند، بلكه از عذابي كه يك نظام بي‌رحم و خفقان آورهم به آنها تحميل كرده‌است، در عذاب هستند.
فيلم‌هاي ري، تودة تماشاگران سينما را مخاطب قرارداده و در مسير جريان اصلي سينماي آمريكاست. قصد و نيت او اين بوده كه به عنوان يك«پيشرو» تودة تماشاگران را همراه خود به حركت درآورد و همين امر از ديدگاه برخي منتقدان، بزرگترين دستاورد زندگي هنري ري محسوب مي‌شود. فيلم‌هاي او متضمن اظهار نظرهايي در مورد خود آنهاست. وي در دوران كاري‌اش اوضاع را بيشتر از حد لزوم براي خود مشكل كرد.
بنابراين شايد بتوان گفت نيكلاس ري هم مانند«اورسن ولز»(1985-1915). براي آرامش هاليوود، بيش از حد مغرور بيش از اندازه باهوش و در عين حال بيش از حدسنگين بود و شكست‌هاي باشكوه ري اين نكته را دقيقاً مشخص مي‌كنند.
1-آنها در شب زندگي مي‌كنند(1948)
2- راز يك زن(1949)
3- به هردري زدن(1949)
4- در مكاني دور افتاده(1950)
5- بد مادر زاد(1950)
6- در سرزمين خطرناك(1951)
7- ملوانان پرنده(1951)
8- مردان جسور(1952)
9- ديوار سبز بلند(1953)
10- جاني گيتار(1953)
11- در جستجوي پناهگاه(1954)
12- ياغي بي‌هدف(1955)- در ايران با عنوان: شورش بي‌دليل
13- نژاد اصيل(1955)
14- بزرگتر از زندگي(1956)
15- داستان حقيقي جسمي جيمز(1957)
16- پيروزي تلخ(1957)
17- باد در مرداب‌ها(1958)
18- دختر محفل(1958)
19- بي‌گناهان وحشي(1960)- در ايران با نام‌هاي: «سايه‌هاي سپيد» و«برف‌هاي خونين»
20- شاه شاهان(1961)
21- 55روز در پكن(1963)
22- مادوباره نمي‌توانيم به خانه بازگرديم(1976)
منبع:http://www.ettelaat.com
ارسال توسط کاربر محترم سایت :hasantaleb